يادداشت سردبير،
شماره ٧
سياوش دانشور

اسانلو هم دستگير شد!
عليه موج دستگيريها متحد شويم!

ديروز سه شنبه حوالى ساعت ٧ عصر منصور اسانلو توسط چند نفر ناشناس مورد ضرب و شتم قرار گرفت و دستگير شد. اتحاديه کارگران اخراجى و بيکار خبر ميدهد که ديروز سه شنبه ١٩ تير ماه "يازده نفر از كارگران بازداشت شده در مراسم اول ماه سنندج به نامهاى خالد سواری - اقبال لطيفى – يدالله مرادى – طیب ملائی – فارس گویلیان - صدیق امجدی – عباس اندریاری- حبیب الله کلکانی - محی الدین رجبی - طیب چتانی و صدیق صبحانی را به اتهام واهي اخلال در نظم عمومي به محاكمه کشيدند و ظرف بيست روز آتى حکم شان را اعلام ميکنند. همچنين طبق ابلاغيه اى كه به شيث امانى و صديق كريمى داده شده است، آنان نيز بايد روز شنبه مورخه 23/4/1386 در دادگاه شهر سنندج حاضر شده و مورد محاكمه قرار بگيرند. به صديق كريمى و شيث امانى علاوه بر اتهام اخلال در نظم عمومى، اتهامات ديگرى نيز از قبيل اقدام عليه امنيت ملى، جمع آورى كمك مالى براى خانواده محمود صالحى، عضويت در اتحاديه سراسرى كارگران اخراجى و بيكار، سابقه همكارى با كميته پيگيري و ارتباط با احزاب اپوزسيون و... نيز وارد كرده اند" .
سازمان آزادى زن خبر ميدهد که "فريبا داوودی مهاجر چهار سال حبس (تعليقی و تعزيری)، نوشين احمدی خراسانی سه سال حبس (تعلیقی و تعزیری)، پروين اردلان سه سال حبس (تعلیقی و تعزیری)، شهلا انتصاری سه سال حبس (تعلیقی و تعزیری)، سوسن طهماسبی دو سال حبس (تعلیقی و تعزيری)، آزاده فرقانی دو سال حبس تعليقی، بهاره هدایت دو سال حبس تعلیقی و نسیم سلطان بیگی دو سال حبس تعلیقی گرفتند. حکم مريم ضيا و عالیه اقدام دوست و زنانی که در سال جاری دستگیر شده اند هنوز اعلام نشده است. همينطور دلارام علی، فعال جنبش حقوق زن، جنبش دانشجویی و از اعضای کمپین یک میلیون امضاء، به دليل شرکت در تجمع 22 خرداد سال گذشته در ميدان هفت تير تهران که در اعتراض به نقض حقوق زنان در قوانین اسلامی برگزار شده بود به دو سال و ده ماه حبس و ده ضربه شلاق محکوم شد.
روز ١٨ تير در تهران محمد هاشمی، علی نیکونسبتی، مهدی عربشاهی، بهاره هدایت، حنیف یزدانی و علی وفقی از اعضاى تحکيم وحدت و دانشجويان معترض ديگر از جمله محمد حسين مهرزاد، بهرام فیاضی، مجتبی بیات، مرتضی اصلاح چی، حبیب حاج حیدری، مسعود حبیبی، سعید حسین نیا، عبدالله مومنی و عزت قلندری نيز دستگير شدند.
احکام اعدام براى بيست نفر تحت عنوان "اراذل و اوباش" صادر شده است. همينطور اعلام کرده بودند که تعدادى از معترضين دستگير شده در جريان اعتراضات به سهميه بندى بنزين اعدام ميشوند که اخيرا اين تصميم را معلق کرده اند. در تاکستان قزوين دو روز پيش جعفر کیان را سنگسار کردند. مکرمه ابراهيمى هم قرار بود سنگسار شود که فعلا معلق مانده است. اعدامها در ايران بيوقفه ادامه دارد. به اينها بايد احضارها، دستگيريها در شهرستانها و ربودن هاى خيابانى و مواردى مانند کشته شدن شاهو فاتحى زير شکنجه و انداختن جنازه اش در اطراف شهر  سنندج را اضافه کرد. دستگيريها در دو ماه گذشته به عنوان "جاسوس" در کرمانشاه و تهران، اتهام نخ نماى اقدام عليه "امنيت ملى" و "براندازى نرم" و پرونده سازى براى هر نميچه مخالفى هم بدون وقفه ادامه داشته است. در خيابانهاى شهرهاى بزرگ ايران در چند ماه اخير جنگى تمام عيار عليه زنان و نسل جوان با عنوان "مقابله با بدحجابى" در جريان بود و هنوز با شدت کمترى ادامه دارد.
جمهورى اسلامى عليرغم شعار دادن و تبليغات پوچ همزمان مشغول مذاکره و بند و بست در منطقه و عراق و مانور ديپلماتيک براى از سر گذراندن معضلاتش است. اما معضل اساسى رژيم اسلامى داخلى است. جمهورى اسلامى اگر با آمريکا و غرب هم کنار بيايد بايد فکرى براى بقا خود و رفع خطر از داخل بکند. هدف اين موج بگير و ببند و ارعاب و آدم ربائى و پرونده سازى، عقب راندن مردم و تحميل تناسب قواى جديدى به جامعه در متن حمله آگاهانه به سفره و معيشت کارگران و مردم محروم است. بنزين را سهميه بندى کردند اما به وفور در بازار آزاد بفروش ميرسد. زدن سوبسيد ها و آزاد کردن نرخها البته يک هدف پايه اى تر سرمايه دارى در ايران و جزو برنامه هاى اقتصادى ميان مدت رژيم اسلامى است. اين امر مستقل از دولتها و جناحها پيش ميرود و اساسا جناحهاى حکومتى در اين زمينه اختلافى ندارند. سوال اينست که سياست تحميل فقر و فلاکت بيشتر و سرکوب شديدتر پاسخ جمهورى اسلامى را ميدهد؟ ترديدى نيست که در هر موج سرکوب و تعرض حکومت جامعه کمى محتاط ميشود، سبک و سنگين ميکند، محدوديتها و ظرفيتهاى رژيم را ميسنجد، بعنوان داده مبارزه سياسى و مولفه شرايط در کار خود ملحوظ ميکند، و نهايتا راهش را ادامه ميدهد. نميتوان يک جامعه را طولانى مدت به آتشبار گرسنگى و فقر و گلوله و شلاق و زندان بست. اين عملى نيست. در هيچ جاى دنيا عملى نيست. اگر اين سياست پاسخگو بود بسيار زودتر از اينها رژيم اسلامى بارش را بسته بود و امروز لااقل در وضعيت حکومتى مانند عربستان يا ترکيه بود.

اين اوضاع ميتواند برگردد!
رژيم اسلامى حمله ميکند اما نبض انفجارى جامعه قابل تشخيص است. مورد سهميه بندى بنزين که هنوز تلاش و اعتراض عليه آن در جريان است، و در جاهائى مانند ياسوج شهر به حالت اوليه اش برنگشته، تست خوبى هم براى حکومت و هم براى مردم بود. مردم برسر يک دو راهى سرنوشت ساز قرار گرفته اند. اپوزيسيون راست پرو غربى در سياستهاى جمهورى اسلامى اهداف دراز مدت طبقاتى و بورژوازى ايران را ميبيند. مخالفتى با آن ندارد و در متن بى افقى سياسى اش از يکطرف به رژيم اسلامى آوانس ميدهد و به کمونيستها حمله ميکند و از طرف ديگر با جنبش ملى اسلامى دنبال پروژه هاى سياسى ديگر است. جنبش ملى اسلامى و طيف رنگارنگ جمهوريخواهان که مثل جن از بسم اله از سرنگونى و دخالت مردم در سياست ميترسند، همه شان در ارکسترى واحد ساز "نافرمانى مدنى و مبارزه مسالمت آميز" را کوک کرده اند. اين تحرکات راست در فقدان رهبرى و سازمانگرى گسترده و قابل اتکاى کمونيستى کارگرى ممکن شده است. در جامعه اما امکان انفجار و ظرفيتهاى اعتراض بيش از هر دوره بالا است. معضل مردم "هزينه دادن" نيست، مردم دارند هر روز تلف ميشوند. معضل مردم نخواستن نيست، بخش عظيمى جانشان از جمهورى اسلامى به لب رسيده است. معضل فقدان نيرو و رهبرى سياسى قابل اتکائى است که بتوانند حول آن بسيج شوند و اين نکبت اسلامى را از سر راهشان بردارند. هنوز کار اول کمونيسم کارگرى پر کردن اين خلا، تامين رهبرى سياسى، سازماندهى و سازماندهى و سازماندهى است. بدون اين راست در کليت خود جامعه را نابود ميکندو هر اعتراض و شورشى سرکوب ميشود.

امروز چه بايد کرد؟
جمهورى اسلامى بنا به مشخصات سياسى و اقتصادى اش، بنا به موقعيت نابسامان داخلى و بين المللى اش امکان دست زدن به يک سرکوب گسترده را ندارد. اين را هم رژيميها ميدانند و هم مردم. اقدامات اخير رژيم از سر استيصال و ناشى از ماهيت سرکوبگرانه اش است، اما اساسا تلاشى براى وقت خريدن و جاانداختن قطره چکانى سياستهاى ارتجاعى اقتصادى و زمينگير کردن طبقه کارگر و اکثريت مردم در بند يک لقمه نان و تحميل اختناقى است که دوام و بقاى حکومت را براى دوره اى تامين کند. اين سياست بگير و ببند با موجى از اعتراض جهانى روبرو ميشود. بايد تلاش وسيعر صورت دهيم تا اين سياست را در نطفه خفه کنيم. يک تلاش آگاهانه و بين المللى لازم است که نفس اين سياست به شکست کشانده شود. در داخل کشور بايد خانواده هاى زندانيان به محمل و لولاى اوليه اعتراض عليه اين سياستها تبديل شوند و خواست آزادى کليه زندانيان سياسى در مقابل موج بگير و ببند حکومت در صدر قرار گيرد. در عين حال اين اوضاع بيش از هر تحليلى سترون بودن سياست و خط مشى "اعتراض مسالمت آميز" و "نافرمانى مدنى" را عيان ميکند. سياستى که يکبار تجربه شد و شکست خورد و آزمودن مجدد آن خطاى بزرگى است. طرفداران "اعتراض مسالمت آميز" و "نافرمانى مدنى" هنوز تلقى درستى از روانشناسى جامعه و نبض اوضاع ندارند. اين قالب در عين حال آوانس به رژيم وحشى اسلامى است و گرنه مبارزه و اعتصاب کارگرى، اعتراض زنان به تبعيض و بيحقوقى، اجتماع دانشجويان آزاديخواه، اعتراض به فقر، و تظاهرات و متينگ بروز مدنيت بالاى هر جامعه است. کسى که غير متمدن و وحشى و سرکوبگر و منشا خشونت است، قانون و نيروى امنيتى و اطلاعاتى و انتظامى و دولت و حاکميت جمهورى اسلامى است. مردم با اسلحه به خيابان نيامدند و مانند اسلاف رژيم اسلامى در پاکستان و عراق باريگاد بندى نکردند. هرچند اين حق طبيعى مردم است، که وقتى نيروى سرکوبگر و قوه قهريه به اعتراض طبيعى و مشروع کارگران و مردم حمله ميکند، پاسخ دهند و با قدرت از سر راهشان بردارند.
سياست ما نبايد صرفا پس گرفتن آنچه از دست داديم باشد. رژيم اسلامى تعدادى از فعالين را دستگير ميکند و معنى پيروزى براى ما ميشود آزادى دستگير شدگان. در واقع ما مرتبا ميخوريم و عقب نشينى ميکنيم و يا سرجاى اولمان هستيم. بحث آزادى دستگير شدگان و زندانى سياسى که متاسفانه يک داده جوامعى مثل ايران است، هميشه بايد در محور باشد و همين امروز فعاليتى گسترده و توده اى را در داخل و خارج براى آن آغاز کرد. اما اين خواست بايد با سياستى تعرضى براى عقب نشاندن رژيم اسلامى همراه شود. در داخل کشور عقب نشاندن رژيم برسر سهميه بندى بنزين و مبارزه عليه فقر که دارد جامعه را مانند باتلاقى در کام خود فرو ميبرد، گسترش مبارزه جنبشها در قلمروهائى که پوشش قانونى-علنى را ميدهد و مواجهه با آن براى رژيم اسلامى سخت تر است، زمينه هاى اصلى تعرض جامعه براى شکست دادن اين سياست رژيم اسلامى است.
سازماندهى جنبش همبستگى سراسرى در داخل و خارج براى اعمال فشار به حکومت اسلامى و براى آزادى فورى کليه زندانيان سياسى، طرح مطالبات رفاهى و حقوقى و سياسى در جنبشهاى مختلف اجتماعى، و در اين متن بالا بردن توان تشکل و سازماندهى اجتماعى، راهى است که ميتواند هم سياست رژيم را به شکست بکشاند و هم جنبش آزادى و برابرى را يک گام ديگر به جلو بياندازد. امروز کمونيسم ايران وظايف سنگينى بر دوش دارد که بايد با شايستگى و با تکيه به منافع پايه اى تر از اين آزمايش سربلند بيرون بيايد. اين تنها راه تامين اعتماد و جلب جامعه به راه حل چپ و کارگرى است.

از سروش تا تونى بلر
پيوند "حوزه و دانشگاه"
جناب بلر، افتخار سوسيال دمکراسى و ليبريسم انگلستان سفارش کردند که دانشگاههاى انگلستان آخوند توليد کنند. ميگويند کارشناسان اسلامى فعلى توان علمى و زبانى کافى براى پاسخ به مسائل را ندارند و لازم است دانشگاهها در مملکت بسيار "سکولار" بريتانيا راسا اقدام به تربيت آخوند و کارشناس اسلامى کنند!
نسل انقلاب ۵٧ ايران انقلاب فرهنگى به رياست جناب سروش را فراموش نکردند. در آن سالها دانشجويان چپ و کمونيست بسيارى قلع و قمع شدند تا حکومت اسلامى موفق شد سازمانهائى مانند تحکيم وحدت و انجمنهاى اسلامى را در دانشگاهها برپا کند. فعلا سرنوشت همين نهادها و وضعيت امروزشان که توسط همان حاميان ديروزشان سرکوب ميشوند بماند. اين جنبه فعلا مورد بحث نيست. ترجيح بند آن انقلاب فرهنگى در مقابل چپ و کمونيسم آندوره که دانشگاه يک سنگر مهمش بود، پيوند "حوزه و دانشگاه" و اسلامى کردن دانشگاهها بود. اين البته ضد انقلاب اسلامى بود که براى سرکوب انقلاب آمده بود و کار و وظيفه اش اينبود که از کشته پشته بسازد و قتل عامى که سازمان دادند هنوز خاطره اش مو برتن راست ميکند. اينهم بماند که امروز مجددا به نقطه اول برگشته  اند. طورى که برخى از دانشجويان از "انقلاب فرهنگى دوم" صحبت ميکنند.
اما جناب بلر و دولت فخيمه انگلستان چرا به فکر پرورش آخوند اورجينال از دانشگاههاى انگلستان افتاده است؟ تخصيص بودجه دو ميليون دلارى- يک ميليون پوند – براى "گسترش مطالعات و آموزش های اسلامی در دانشگاه های انگلستان" ديگر جزو شاهکارهاى دمکراسى غربى است. بلر ميگويد "افراطيون اسلامى اجازه نميدهند که ميانه روها تعبير خودشان را از اسلام تسرى دهند و راه مقابله با افراطيون اسلامى پرورش امام و آخوند ميانه رو دانشگاهى و مسلط به زبان انگليسى است"! مگر همين ديروز نبود که در لندن و گلاسکو عمليات انتحارى و بمب گذارى شده بود و شانس عمل نکردن چاشنى ها باعث شد که چند صد نفر مسافر بيگناه در سالن فرودگاه گلاسکو جزغاله نشوند؟ تمام تحليلگران کانالهاى تلويزيونى انگلستان از اينکه عاملان مدارک دانشگاهى دارند و اکثرا دکتر هستند سرگيجه گرفته بودند که با ترمينولوژى "فاندمنتاليزم اسلامى" چکار کنند؟ اما ظاهرا بلر و ليبريسم راه ديگرى ندارد. اگر فرمول اينست که پاسخ اسلام اسلام است، بايد جمهورى اسلامى و بويژه طيف دو خردادى سابق و جمهورى تمام عيارى و غيره وضعشان حسابى خوب باشد. در دنياى امروز و از نظر دمکراسى غربى، تا اطلاع ثانوى اسلام دواى همه دردهاست. از جمله مقابله با تروريسم. اسلام آلترناتيو ديکتاتورهاست. اسلام ماتريال دولت فدرالى و ساختن لويه جرگه است. اسلام وسيله سرکار آوردن جمهورى اسلامى در عراق و افغانستان است. راستى با اين اوضاع بوش و بلر ديوانه شدند که به جمهورى اسلامى حمله کنند؟ فعلا که مناسبترين مدل جمهورى اسلامى در ايران سرکار است و طيف گسترده اى از "ميانه رو و اصلاح طلب و اصولگراى اصلاح طلب" و انواع و اقسام مارکهاى کارخانه "اسلام ميانه رو" دارد. کمونيستها از تونى بلر و بوش انتظار بيشترى ندارند. اما بايد شيفتگان دمکراسى غربى و سکولارهاى آخوند زده اپوزيسيون ايران کمى به وعده هاى دمکراتيک و آنهم جهان سومى شان فکر کنند که چه آش شله قلمکارى ميشود. مردم ايران اگر به آزادى فکر ميکنند تنها ميتوانند کمونيسم را انتخاب کنند. چون امروز بورژوازى همان ادعاى نيمبند سکولار و حقوق جهانشمول ليبرالى را هم کنار گذاشته است.
خلع لباس خاتمى
از اخبار با مزه اينروزها، تقاضا و تظاهرات چند صد طلبه و تازه آخوند براى خلع لباس خاتمى بجرم نشستن "تقريبا مماس" و نزديک کنار يک خانم در سفر ايتاليا و گرفتن بازوى ايشان بوده است. ميگويند زمين و زمان قاطى شده و آبروى اسلام رفته است. آخوند جماعت البته که شهره خاص و عام اند و اين داد و بيدادها که بيشتر مصرف دعواى جناحى و تصفيه حسابهاى جناحى دارند زياد توجهى جلب نميکند. لااقل مردم خوب ميدانند که زندگى سلطنتى آخوند جماعت و آقازاده هايشان و طيف سرمايه داران خارج تحصيل کرده امروز چگونه است. اما مسئله اساسى نشستن خاتمى کنار فلان خانم و يا قهر کردن متکى بخاطر ويلن زدن فلان خانم نيست. اينها تظاهر خشکه مقدس اسلامى است. مسئله اينست که فردا، همين آينده نه چندان دور، خلع لباس کردن آخوندها به سوال اصلى مردم تبديل ميشود. تصور اينکه آخوند ها يکشبه مکلا شوند و نه فقط راسا خود را خلع لباس کنند بلکه ريش ها را سه تيغه کنند خيلى واقعى است. روزهائى که لباس و قيافه منحوس آخوندى کمتر و يا اصلا ديده نشود. شايد اينجا خاتمى در مقابل رفسنجانى که با عسا دست ميداد اين امتياز را دارد که زرنگ تر است و بلد است چگونه مستمع خود را به اسلام اهلى و ميانه رو مورد علاقه آقاى بلر جذب کند. اما اين موضوعى درون خانوادگى اسلاميون و آخوندها و دمکراسى اسلام زده ست. از نظر جامعه ايران و نسل جديد کل پديده روحانيت و آخوند و اين شغل طفيلى و قيافه نحس مورد سوال است. سوال اينست که با خواست خلع لباس عمومى اين طيف و خود خلع لباسى آخوندها در آستانه پايان جمهورى اسلامى چه ميکنيد؟ راستى طرفداران دمکراسى و اسلام ميانه رو از دريچه بحث آزادى پوشش به وکلاى آخوندها و دفاع بلر وار از شغل آخوندهاى دمکرات تبديل نميشوند؟ سابقه شان در موارد ديگر زياد روشن نيست، بايد در اين مورد ديد. *